همیشه آدم ها را خیلی زودتر از آنکه فکر کنند، میشناسم. این مدت بعضی وقت ها ممکن است کم تر از چند ثانیه هم شود. این اواخر از روی نوشته های آدم ها هم می توانم بشناسمشان. شاید در دومین جمله ای که نوشته اند. آدم ها پر از روشنی و تاریکی اند.روشنا ها مثل کیک شب تولد است. وقتی تکه ای از آن را به دهانت بگذاری، در هرباری که زبانت می چرخد، طعم های قشنگتری را حس میکنی. اما تاریکی ماها فرق دارد. اگر آنرا بشناسی هم فرقی نمیکند؛ چون آدم ها خودشان هم هرگز نیمه ی تاریکشان را ندیده اند. از آن چیزهاییست که در درونشان ته نشین شده و لجن گرفته است. آدم ها را باید تماشا کرد. آن قسمت های عمیق را در وجودشان کشف کرد و آنوقت بدون هیچ قضاوتی تماشایشان کرد. هرچیزی که به ذهنشان آید را پذیرفت . آنوقت آنها ماسکشان را می توانند کنار می زنند و خودشان را نشان می دهند.حالا اینکه شما پشت این ماسک چقدر چین و جروک و چقدر زیبایی ببینید، بستگی دارد به نگاهِ شما و زندگی هایی که کرده اید.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها